آموزش حمال پرور

پیش نوشت: لطفا در این متن کلمه ی حمال را با لبخند بخوانید چون نویسنده نیز با لبخند آن را بکاربرده است.

با نگاهی دقیق به سمینارها و دوره های آموزشی موجود، این طور بنظر می رسد که اغلب آنها بر بمب باران اطلاعاتی مخاطب تمرکز دارند و هر کدام سعی دارند مطلبی را با اسمی جدید در قالب یک بسته بندی جدید به خورد مخاطب دهند و جای تعجب ندارد که خروجی این قبیل دوره ها حمالان دانش خواهد بود که به جای درک کاربردها و مهارت در اجرای دانش، صرفا با تل انبار کردن دانش رایج جهان با برچسب های مختلف، احساس رضایت و غنا پیدا می کند.(توهم دانش و توهم پیشرفت)

در واقع بجای آنکه در عمق حرکت کنیم، در سطح علوم مختلف گسترده می شویم و در نهایت تنها دانشی که حمل می کنیم بزرگ تر و سنگین تر شده است و هیچ تغییری در کیفیت زندگی، رضایت شغلی، میزان موفقیت، احساس و حال ما ایجاد نمی شود.

به مرور بیشتر از افراد موفق، مدرس موفقیت داریم. اغلب افرادی که دانش خودشان را حتی یکبار برای بیل زدن باغچه خودشان بکار نگرفته اند، راه ها و رموز موفقیت را به دیگران آموزش می دهند. دیگرانی که با بمباران اطلاعاتی مدرس به وجد می آیند و ذوق می کنند، نمی دانند آن دانش برای مدرس نیز خاصیتی نداشته است.

از نگاهی دیگر این طور به نظر می رسد که مخاطب کم حوصله و راحت طلب امروز دلش نمی خواهد به عمق برود و بدنبال آن است که دانشی را سریع بیاموزد و برای زندگی اش معجزه بیافریند. دانش، سطحی ترین و راحت ترین چیزی است که در کلاس ها و سمینارها به ما آموزش داده می شود و بقیه را اغلب آموزش نمی دهند چون هم آموزش آنها سخت است و نیاز به تجربه و مهارت بالای مدرسان دارد و هم مخاطب بی حوصله است و مسکن می خواهد نه درمان. این است که کارخانه های حمال پروری روز به روز تولیداتشان سرعت می گیرد و ما حمالان دانش داریم بجای مجریان دانش!

حمل دانش زیاد چند آفت دیگر هم دارد؛ یکی آنکه وقتی دانش ما زیاد است انتظار ما هم از خودمان زیاد می شود حال آنکه آن دانش با مهارت اجرا خیلی فاصله دارد پس حالمان را بد می کند چون در عمل مهارت نداریم و گند می زنیم. دوم آنکه دانش زیاد و پیوسته در سطح سر خوردن به مرور بدلیل بی عملی، اعتماد بنفس ما را کاهش می دهند و این چرخه ی معیوب را شکل می دهند که ترس از شکست در ما افزایش پیدا می کند (رجوع به آمار دیدبان جهانی کارآفرینی GEM)، بیشتر و بیشتر اهمال کار می شویم و برای داشتن حال خوب به سمینار نوردی روی می آوریم مثل افراد معتاد به دانش. در واقع اعتیاد به دانش هم مانند سایر انواع اعتیاد نوعی فرار از آن چیزهایی است که واقعا در آنها ضعف و خلا داریم و سعی می کنیم کبک وار به خودمان بقبولانیم که “من خوبم چون این همه چیز بلدم” ولی خودمان هم باورمان نمی شود. ما در تشخیص صورت مساله بسیار ضعیف عمل کرده ایم و درک دستی از نیازهای اصلی خود بدست نیاورده ایم.

کارآفرینی و استارتاپ از مقوله هایی است که به گواه اغلب آنهایی که این مسیر را تجربه کرده اند، بیش از هر چیز نیاز به بینش و بعد مهارت دارد؛ چرا که وقتی بینش ما درست باشد بدست آوردن دانش کار سختی نیست.

کسی که می خواهد کارآفرین شود اگر منتظر است همه چیز برایش دیکته وار مثل کلاس های MBA تک تک عرضه شود و خود او صرفا چون در کلاسی ثبت نام کرده تلاش خاصی نکند، به زودی متوجه خواهد شد که این تنها توهم کارآفرینی است.

هیچ کس با جمع آوری دانش کارآفرین نشده است. آماده طلبی دیکته شده با ذات کارآفرینی در تضاد است. کسی که می پرسد با چه ایده ای شروع کنم لطفا به من ایده بدهید هرگز کارآفرین نخواهد شد! کارآفرینی از درون می جوشد؛ نیرو و هیجانی درونی است و از بیرون قابل تزریق و تلقین نیست مگر آنکه فرد خودش بخواهد چیزی درونش شعله ور شود.

 کلاس های کارآفرینی که از روی کتاب صرفا دانش به مخاطب آموزش می دهند اگر چه خواسته ی مخاطب (دانشجو) ناآگاه را برآورده می سازد و آنها تصور خواهند کرد که چقدر رشد کرده و مطلب آموخته اند، اما بنظر می رسد محصول خروجی این کلاس ها، رویاپردازان استارتاپی هستند نه خالقان کسب و کارهای موفق.

کارآفرینی و مهارت های اجرایی را از افرادی بیاموزیم که قبلا خودشان باغچه خودشان را بیل زده اند حتی اگر شکست خورده باشند!

جروج برنارد شاو

نیاز به کمک یا سوال دارید؟