بازاریابی چریکی
وقتی سرمایه کافی ندارید، وقتی ارتباطات خوب در دسترس نیست، وقتی مسیری که انتخاب کرده اید حتی جاده خاکی هم ندارد و شما از صفر قرار است شروع کنید و بطور کلی هرگاه که محدودیت منابع دارید، شما را نمی دانم اما خودم به یاد استراتژی مرسوم در جنگهای پارتیزانی (چریکی) می افتم که بازاریابی چریکی نیز از روی آن الگو برداری شده است. (بطورکلی استراتژی در گذشته معادل هنر جنگ بوده است ولی بعنوان یک معادل امروزی شاید بتوان آن را از یک نگاه اولویت بندی و بودجه بندی معنا کرد)
تمام آنچه داشتیم این بود:
انرژی و نیروی انسانی خودمان + انرژی و نیروی انسانی افرادی که بدنبال کارآموزی می گشتند + زمان + خلاقیت و ابتکار + دانش (به مرور افزایش پیدا کرد) = منابع آن روزها
شاید هم سنخ نباشند و نتوان آنها را باهم جمع بست با این حال آنها را کنار هم به عنوان منابع در دسترس آن روزها نوشته ام.
وقتی پول ندارید و راه دسترسی آسان و مقرون به صرفه به آن نیز از طریق ارتباطات برایتان مهیا نیست شاید مجبور شوید سایرین را هم تشویق کنید تا در کنار هم با هزینه کردن از انرژی و زمان و ترکیب آن با خلاقیت و دانش، خلا ناشی از کمبود منابع مالی را جبران کنید.
در واقع شما پول کافی ندارید تا بعنوان سرمایه در گردش شرکت و با مدیریت درست برایتان چرخهای کسب و کار را بچرخاند و برایتان پول بیشتری بهمراه بیاورد و لذا مجبورید منابع دیگرتان را بکارگیرید تا پس از طی یک چرخه درنهایت بتوانید از آن بعنوان اعتبار و یا جایگزینی موقتی برای سرمایه ی نداشته تان استفاده کنید.
سه مورد اول معادله نیاز به توضیح ندارد و صد البته نقش رهبری و انگیزه بخشی در آن بسیار پررنگ است.
از طرفی محدودیت اغلب منجر به خلاقیت و نوآوری شده است و در مورد دانش هم باید گفت معنایش دانش مدیریت، بازاریابی، تبلیغات و سایر علومی است که خود را به آنها مسلح کردیم تا حتی با منابع کم، شانس موفقیتمان افزایش یابد. بدون آنکه درمورد خودمان، مخاطبمان و روشهای دسترسی و تحت تاثیر قرار دادن آنها چیزی بدانیم هر گونه تلاشی به احتمال قریب به یقین صرفا اتلاف منابع، انرژی و زمان خواهد بود.
بنابراین اگر بازهم کسی از من بپرسد که آیا با سرمایه کم هم می شود کسب و کار راه انداخت، پاسخم مثبت است اما سختی های آن را هم نباید از یاد برد و به هر ترتیب در مراحل بعد نیاز به یک شریک استراتژیک و یا تامین منابع مالی و جذب سرمایه وجود خواهد داشت که اگر از روز اول به آن فکر شود مفید است. در زودفود نیز یک سال طول کشید تا متوجه این موضوع شدم و پس از آن بود که به مرور اقدامات لازم صورت گرفت.