حضور پدرم

[vc_row][vc_column][vc_column_text]

پدرم

بیش از یک ماه از زمانی می گذرد که پدرم به رحمت خدا رفت و به چهلم او نزدیک می شویم.

همه این روزهای سخت، قوت قلب و آرامش بخش من تنها یک چیز بوده است. اینکه او را همراه خودم و نزدیک تر از قبل احساس می کنم. حضورش دیگر محدود به جسم و مکان نیست. او را بر اساس ارزش ها و رویاهای خودش مرد موفقی می دانم که دعای خیر بسیاری نیز بدرقه ی راه او است. ایمان دارم چنین مردی در کنار پروردگارش بسیار آرام تر و آسوده تر است تا در دنیای امروز ما.

النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا

انسان ها در خوابند. وقتی از دنیا رفتند، بیدار می شوند. فکر می کنم، درک ما از دنیایی که در آن هستیم محدود به ظرفیت هرکدام از ماست که شاید بتوان آن را با خواب مقایسه کرد. شاید تصوری که ما از مرگ داریم نیز مانند زمانی که در خواب هستیم، مبهم و ناقص باشد. پس از مدت زیادی که شاهد دردها و رنج های پدرم در بیمارستان های مختلف بوده ام، امروز او به آغوش خانواده ی ما بازگشته است و در سطح آگاهی بالاتری حضور دارد. از این بابت خدا را شکر گزارم.

[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

نیاز به کمک یا سوال دارید؟