به لطف سفر به شمال غرب کشور بالاخره برای اولین بار در سال 93 به پیشواز دانه های سفید برف رفتم که آمده بودند یکی دو روزی را روی زمین پیش ما مهمان باشند.
پنجشنبه میهمان مردم صمیمی و مهمان نواز زنجان بودم؛ شهری زیبا، زنده و برفی. دانشگاه زنجان را با لانه های پرندگان روی درخت های مجاور در ورودی دانشگاه به خاطر دارم؛ پرندگانی که بودنشان طنین انداز حس زندگی است؛ همینطور سورپرایزی زیبا برای ما که مدتهاست بیشتر چشممان به سیاهی کلاغهای شهر تهران عادت کرده چرا که شاید هیچ موجودی به اندازه این پرنده پوست کلفت نیست که در این آلودگی به راحتی دوام بیاورد. (اشاره به بحث پوست کلفتی در کارآفرینی و استارتاپ)
فرهاد سپیدفکر عزیز، مردی که اندیشه های بزرگی برای شهر زنجان در سر دارد همراه تیم فوق العاده اش برگزار کننده رویدادی کم نظیر بود. استارتاپ گرایند زنجان این ماه هم بسیار با شکوه برگزار شد و دلیل آن برنامه ریزی، دقت عمل و اجرای منحصر به فرد فرهاد و تیم خوبش بود. او برای توسعه و بهبود فرهنگ کارآفرینی و استارتاپ این کشور زحمت زیادی متحمل شده است؛ یک نمونه از ماحصل همت بلند او همین استارتاپ گرایند زنجان است که در میان مردم زنجان بسیار طرفدار دارد و انصافا دورنمای روشنی هم برای آن متصور است که هر روز به آن نزدیک تر می شود. آقای حسنی، خانم رحیمی و همه افرادی که شاهد تلاش خالصانه آنها بودم، همینطور پیر مردی که با زبان شیرین ترکی در میهمانخانه به پیشوازم آمد و از من پذیرایی کرد و بسیاری دیگر که نامشان را نمی دانم، همگی با عشق سعی داشتند تا مروج علم و انگیزش میان افراد خوش ذوق این مملکت باشند.
در این مدت کوتاه به همت دوستان عزیزم آشنایی با شهر زنجان برای میسر شد و متعجب بودم که این شهر چقدر دانشگاه و دانشگاهی دارد که در بسیاری زمینه ها پیشرو هستند و می توانند زنجان را به قطب IT کشور مبدل سازند.
باید تشکر کرد از فرهاد سپیدفکر (نماینده و مدیر استارتاپ گرایند جهانی در زنجان) و تیمش، همینطور اساتید و مدیران دانشگاه که فرصتی را فراهم آوردند تا کارآفرینان و دانشجویان برای ساعاتی در کنار هم قرار گیرند و دغدغه هایشان را با هم سهیم شوند.
پس از پایان رویداد نزدیک به یک ساعت و نیم کنار میز شام ایستادم و شاید هیچ غذا و هیچ چیزی دلچسب تر و شیرین تر از این نبود که ایده های فوق العاده و نوآورانه ی حاضرین را بشنوم و انگیزه آنان بقدری بودی که گرسنگی نهار صرف نشده و شام پیش رو را احساس نمی کردم.
البته بچه های برگزاری بعد از خروج حاضرین، حسابی شرمنده ام کردند و پذیرایی خوب و حضور گرمشان همیشه در خاطرم باقی خواهد ماند. هم صحبتی و هم نشینی با چنین افراد با صفا و خوش اخلاقی، تجربه ای ناب برایم به هدیه داشت تا بازهم مرور کنم این باور را که در دنیای حرفه ای کسب و کار هنوز هستند افرادی که حرفه ای کار می کنند و به ارزش ها و اخلاقیات هم پایبندند و شاید بزرگترین دلگرمی و دستاورد من از این رویداد همین باشد.
به امید روزی که همه مردم این مملکت طعم تحقق رویاها و ایده هایشان را بچشند و من هم بتوانم با انجام وظیفه ام، زمان و هزینه ی تحقق رویاهایشان را تا حد امکان کاهش دهم. انشاالله در چنین روزی در شادیشان سهیم باشم.