شما شکست خورده اید اگر …

شکست خوردن

شاید به ندرت کسی پیدا شود که واژه های شکست یا باخت برای او تداعی گر احساسی خوشایند باشد. در باقی موارد این واژه ها حامل بارمنفی زیادی هستند و حتی بسیاری از ما نسبت به این کلمات نوعی آلرژی داریم که موجب می شود هزینه زیادی برای بازنده نبودن پرداخت کنیم. نمونه های ترس از بازنده بودن را بصورت های مختلف از جمله زرنگی در سطوح مختلف جامعه می بینیم و همگی هر روز بهای این رفتارها را چه از سوی خودمان و چه از سوی دیگران می پردازیم. (شاید این افراد در کودکی اغلب برای بازنده بودن نکوهش شده و هر دفعه برای زرنگ بودن و برنده شدن پاداش گرفته اند اما هزینه برنده بودن به هر قیمت را درک نکرده اند)

همه دیده ایم فردی را که در پشت ترافیک ماشین خود را به لاین مقابل هدایت می کند و از کنار سایرینی که در پشت هم صف کشیده اند با غرور عبور می کند. گاهی می ترسیم آخر شویم و ناخودآگاه احساس بازنده بودن بر ما غالب شود و یا طعم رضایتی که که ناشی از برچسب زرنگ بودنی است که پس از انجام این قبیل رفتارها خودمان به خودمان هدیه می دهیم مشوقمان می شود.

موضوع این دفعه فرهنگ رانندگی و یا سایه های شخصیتی ما ایرانیان نیست بلکه ریشه یابی برخی باورها و ترس های ما نسبت بازنده شدن، شکست، پیروزی و موفقیت است.

اما چه تفاوتی در نگرش و عملکرد انسانها وجود دارد که باعث می شود برخی پس از زمین خوردن زمینگیر شوند و برخی دوباره بلند شوند و از نو شروع کنند؟

وقتی تصور می کنیم که من  همیشه باید برنده باشم و یا اینکه من هیچ گاه نباید بازنده شوم در هر دو صورت چنین باوری را با خود حمل می کنیم که موجب می شود گاهی برای باخت ندادن و انکار آن هزینه های عجیب و غریبی را متحمل شویم. از سویی برد و باخت چه در زندگی، چه در شغل و چه در رابطه عاطفی امری اجتناب ناپذیر است بنابراین زمانی که چنین ویروسی را در نظام باورهای خود حمل می کنیم اولا هزینه بسیار زیاد و غیر معقول برای بازنده نبودن پرداخت می کنیم( هزینه ای که خیلی اوقات ضروری نیست) و ثانیا پس از آن درحالی که از دید دیگران اشتباهات زیادی داشته ایم که منجر به این باخت شده است، نمی توانیم خطاها و اشتباهاتمان را بپذیریم و از آن درس بگیریم چراکه پذیرش این اشتباهات به معنی پذیرش شکست ( شکست مطلق، نابودی و ناتوانی از نگاه فرد) می باشد و رنج بسیاری را موجب می شود. (تفاوتی وجود دارد بین پذیرفتن معقول باخت با زودتر از موعد تسلیم شدن و کم همتی و ثبات قدم نداشتن)

اینطور می توان استنباط کرد که چنین باور غیر منعطف و سفت و سختی درباره پیروزی و شکست می تواند موجب شود ما بارها بازنده بشویم ولی شهامت پذیرفتن آن را نداشته باشیم و در نتیجه بارها اشتباهات قبلی را تکرار کنیم.

بیایید شکست را اینطور معنا کنیم؛ شکست به معنای نابودی نیست، بلکه به تعبیر استاد عزیزم جناب آقای محمدرضا شعبانعلی می توان آن را با کلمه زمین خوردن جایگزین کرد چراکه در پی هر زمین خوردن، بلند شدن است چنان که در کودکی برای راه رفتن، برای دوچرخه سواری و بسیاری چیزهای دیگر بارها زمین خوردن را تجربه کرده ایم و دوباره ایستاده ایم. هر دفعه که زمین خورده ایم و ایستاده ایم تجربه بیشتری به نسبت دفعات قبل بدست آورده ایم که هدایتگر ما برای بهتر انجام دادن آن کار و پیشرفتمان بوده است.  حال تصور کنید در کودکی به هنگام یادگرفتن راه رفتن بر روی دو پا وقتی که زمین می خوریم، بجای پذیرش زمین خوردن، اصرار کنیم که زمین نخورده ایم. چه اتفاقی می افتد؟!

مجبور می شویم برای اینکه به دیگران اثبات کنیم زمین نخورده ایم همانجا زمینگیر بشینیم و بگوییم من ایستاده ام!

صرف نظر از انرژی ای که صرف تظاهر و متقاعد کردن دیگران می شود تا به آنها القا کنیم که بازنده نیستیم، بقیه زمان و عمرمان هم برای القای آن تلف خواهد شد.

پذیرش باخت (اشتباه و خطا) در عوض انکار و توجیه آن، نیاز به شهامت و صداقت بی رحمانه دارد. چنین صداقتی است که می تواند قدمهای ما را در مسیر پیروزی ها و موفقیت های آتی استوارتر نماید. این صداقت و مسئولیت پذیری است که وقتی به میان می آیند راه را برای مکانیزم های دفاعی ذهن ما و دلیل تراشی ها و فرافکنی ها می بندد.

همه افرادی را که امروز به موفقیت و پیروزی می شناسیم روزگاری بارها باخت داده اند و طعم شکست را به دفعات چشیده اند؛ زمین خورده اند اما دوباره بلند شده اند.

آنانی شکست خورده اند که جسارت پذیرش و اعتراف به باخت امروز خود را ندارند؛ آنانی که باخت را می پذیرند دوباره فرصت جبران و از نو ساختن را پیدا می کنند.

 خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

 

پی نوشت: اجازه بدهید از این به بعد بجای لغت شکست از واژه زمین خوردن یا باخت استفاده کنیم چون هیچ کدام مطلق و دائمی نیستند و بار منفی کمتری داشته و قابل جبران هستند.

نیاز به کمک یا سوال دارید؟