صندلی

عادت کرده ایم صندلی به دست زندگی کنیم.

هر از گاهی که کسی از راه می رسد و صندلی را از ما میگیرد و یا زمان حمل آن به پایان می رسد، صندلی جدیدی پیدا کرده و شروع به حمل آن می کنیم.

به زندگی بدون صندلی عادت نداریم.

اگر چه همه صندلی ها از بیرون قابل رویت نیستند اما صندلی های بسیاری در روح و روان خود داریم که حتی یکی از آنها را هم پایین نمی گذاریم تا مبادا اتفاقی بیفتد که به آن عادت نداشته باشیم.

حال آنکه تجربه حمل یک صندلی سبک حتی برای چند دقیقه، بسیار محدود کننده و ملال آور است. (تجربه اش کنید)

عادت کرده ایم اغلب تعداد مشخصی صندلی در دست داشته باشیم و حمل آنها به ظاهر آراممان می کند.

اعتیاد به کار و مشغله

تحقیقات نشان داده است که هر یک از  مدیران ما به سطح مشخصی از استرس خو کرده اند و اگر حتی برای رفاه آنان بخشی از استرس روزانه آنها را کاهش دهیم، بطور خودکار بدنبال منبع دیگری برای استرس خواهند گشت تا به سطح استرسی که به آن عادت داشته اند بازگردند.

چیزهایی که به آن عادت نداریم حتی آرامش و رضایت زیاد ممکن است ما را بترسانند و احساس کنیم یک جای کار می لنگد یا نکند همه چیز یکهو خراب شود. (باور بسیاری از ما همین است که عمیقا می ترسیم نکند وقتی همه چیز خوب است یکدفعه همه چیز ویران شود)

بنظر می رسد گاهی ارزش اش را دارد تا به برخی پیشنهادات نه بگوییم و بعضی صندلی های غیر ضروری را پایین بگذاریم. شاید این مسئولیت جدید در زنگیمان همان آرامش و رضایتی را که مدتها بدنبالش همه جا را گشته ایم برایمان به همراه آورد.

 آرامش



نیاز به کمک یا سوال دارید؟