هویت

هویت فردی

هویت واژه ای آشنا با معنایی نا آشنا.

اولین باری که شخصی از من خواست کلمه هویت را تعریف کنم هیچ جواب مشخصی نداشتم. دفعه بعد می بایست بجای هویت، هویت من را شرح دهم اما  به نسبت قبل کار بسیار دشوارتری بود.

گاهی هویت خودم را درعمق غمهای زندگیم جستجو می کردم و گاهی تلاش می کردم بی هویتی ام را با موفقیت های تحصیلی و شغلی زینت دهم. نه غم بی اصالت و نه شادی و نه دستاوردهایم برایم هویت نساختند؛ جستجوگر بی معنایی هایم بودم و بی هویتی ام را زندگی می کردم.

سالها گذشت و آنچه باقی ماند وجود برهنه ی من بود که فهمیده بود قرار نیست چیزی از بیرون به او معنا و هویت ببخشد.  شاید هویت آن چیزی است که به بهانه آن زندگی می کنم؛ هویت شاید همان ایمانی است که لنگر کشتی من در طوفان بوده است.  هویت هر کس هر چه که باید مانند گاردریل های اطراف جاده او را در مسیری نگه می دارد که معنا و بهانه ی بودن او محقق شود.

یکی از سریعترین روش های تغییر این است که کشف کنیم چه چیزهایی به بودن ما معنا و هویت می بخشند و رصد کنیم میزان انحراف آنچه در ناخودآگاه معنا بخش ماست و آنچه آگاهانه در جستجوی آن هستیم. میزان انحراف این دو دلیل نارضایتی و ناکامی ماست؛ همان چیزی که آن را تقدیر نام می نهیم.

عقده های ما، سایه های ما، نداشته هایمان، زندگی نکرده هایمان، آرزوها و رویاهایمان، باورهایمان، نقش های دوران کودکی، مسئولیت های تحمیل شده دوران نوجوانی و جوانی همگی در هویت ما نقش دارند.

هویتمان را از نو دوباره تعریف کنیم. این بار آگاهانه!



نیاز به کمک یا سوال دارید؟