یکی از فاکتورهایی که هر سازمانی برای تداوم بقا و رشد خود نیازمند داشتن آن است به عنوان مزیت رقابتی مطرح می شود.
در سازمانهایی که از لحاظ سرمایه، تکنولوژی و سایر فاکتورها دارای نقطه قوت چشمگیری به نسبت سایر سازمانهای رقیب خود نیستند، اصلی ترین و با ثبات ترین مزیت رقابتی در دسترس، نیروی انسانی آن سازمان می باشد. با توجه به شرایط موجود در کشور و فراوانی نسبی نیروی کار، در صورت آنکه سازمان این توانایی را داشته باشد که بتواند افراد مستعد را جذب نموده و آموزش های لازم را به آنها ارائه نماید، قادر خواهد بود از پرسنل خود به عنوان بهترین و اصلی ترین و در عین حال با ثبات ترین منبع خود برای رشد و رقابت با سایر سازمانهای رقیب استفاده نمایند.
این امر به خودی خود نیازمند افزایش دانش پرسنل سازمان نسبت به توانایی ها و نقاط ضعف خود، آگاهی آنها از تفاوتهای بین فردی سایر اعضا و تلاش در جهت توسعه و ارتقای کارکردها و فاکتورهای شخصیتی می باشد. به عبارت دیگر از منظر توسعه تیمی، یک سازمان به فاکتور های رهبری موثر، ارتباط موثر بین اعضا، انسجام تیمی و وجود روحیه مثبت گرا نیاز دارد تا بتواند برآیند کارتیمی سازمان را توسعه داده و فاصله خود را با رقبا بیشتر نماید. از سویی دیگر در صورتیکه سازمان دارای پرسنلی با شخصیت های متنوع باشد و تمام افراد آن سازمان از لحاظ شخصیتی، دانش و مهارت همگن نباشند، ممکن است در تصمیم گیری ها زمان بیشتری برای اجماع لازم داشته باشد اما در نهایت به تصمیات خلاقانه تری دست خواهد یافت.
در پایان با توجه به آنچه بدان اشاره شد می توان دلایل پافشاری 500 شرکت موفق دنیا مبنی بر استفاده از هوش هیجانی(EQ) و MBTI به عنوان یک مزیت استراتژیک و بطور کلی سرمایه گذاری بر روی منابع انسانی را بهتر درک نمود.